بابا و پوريا ومن
Friday, August 31, 2007
لكنت زبان
Tuesday, August 28, 2007
ما بچه ها و راه هاي علاقه مند كردن ما به مهد كودك
آمــاده سازی كــــودک بــرای ورود به مهدكــودک: اول بايد كودك را با محيط مهد آشنا كرده و براي او توضيح داد كه ميتواند در مهد بازي كند، دوست پيدا كند و كارهاي جديد ياد بگيرد و در ضمن به او توضيح داد، در آنجا مربياني هستند كه آنها هم او را دوست دارند و به طور مداوم به او اطمينان داد كه بعد از يك ساعت مشخص، پدر و مادر حتما دنبال او خواهند آمد. در روزهاي اول بهتر است حدود نيم ساعت همراه كودكان در مهدكودك ماند و سعي كرد او را با ديگران آشنا كرد تا كمكم حس امنيت و اعتماد به ديگر كودكان و مربيان مهد در او ايجاد شود. از روزهاي بعد ميتوان او را در حدود 1تا2 ساعت در مهد گذاشته و به او قول داد كه براي مثال در عرض 2 ساعت حتما دنبالش خواهيم آمد و حتما آنرا اجرا كنيم. اگر كمي دير شود، كودك حتما مهدكودك را جاي امني نميداند و آن را موجب جدايي خود از مادر ميبيند، پس با ديدن مادر به او ميچسبد و ديگر علاقهاي به رفتن به مهد نخواهد داشت؛ به همين دليل است كه ايجاد امنيت دركودك اهميت مييابد و حتما بايد به آن توجه كرد. كمكم ميتوان زمان باقيماندن كودك در مهد را بيشتر كرد ولي نبايد بدين گونه باشد كه كودك را از ساعت 7 صبح تا 4 بعدازظهر در مهد بگذاريم، زيرا در صورتي كه كودك ساعاتي طولاني تحت مراقبت كسي غير از مادر خودش باشد، از لحاظ وابستگي به مادر دچار مشكل خواهد شد و نسبت به مراقبان مهدكودك علاقه پيدا كرده و جدا شدن از آنها هم برايش سخت خواهد بود. فرضيهاي كه روانشناسان آنرا فرضيه تك مادري مينامند، مويد اين مطلب است كه كودك بهتر است بيشترين ساعات روز را تحت مراقبت يك نفر به خصوص مادر باشد نه اينكه بيشترين زمان خود را در مهد كودك بگذراند.
با تشكر از خانم سميرا اسلاميه در وب:روانشناسي كودك
با تشكر از خانم سميرا اسلاميه در وب:روانشناسي كودك
Wednesday, August 22, 2007
در مورد من
سه سال پيش در ارديبهشت در بيمارستان سينا مشهد به دنيا آمدم.وامروز ميتوانم خيلي از كارهايم را انجام دهم.خيلي خوب صحبت نميكنم ولي مي توانم به راحتي منظورم را بفهمانم .ارتباطم با پدر و مادرم بسيار خوب است و آنها كاملا من را درك مي كنند .و با من بسيار خوب برخورد مي كنند.يك پدر بزرگ دارم كه بسيار مهربان است و من خيلي دوستش دارم.مادر بزرگ هاي خوبي هم دارم مامي جون فري و مامي جون. يك مهري جون خيلي مهربون هم دارم .خاله ندارم عمو و عمه هم ندارم ولي يك دايي خيلي خيلي خوب و يك دانيا جون خيلي خيلي خوب دارم.در ضمن به خاله ها و دايي ها و عمو ها و عمه هاي مامان و بابا م مي گم عمو و خاله ........و آنها هم بسيار مهربان هستند و مرا خيلي دوست دارند .به ستاره عزيزم مي گم خواهر. چون من او را خيلي دوست دارم و هنوز مادر و پدرم براي من خواهر يا برادري نياورده اند.خدايا مادر مهربان و پدر خوب و همه فاميلم را حفظ كن
د و ستا نم
Tuesday, August 21, 2007
Monday, August 20, 2007
خواهر خوبم ستاره
Sunday, August 19, 2007
روز تولدم
Subscribe to:
Posts (Atom)