Sunday, October 21, 2007

روز جمعه با ستاره















روز جمعه با ستاره خيلي به من خوش گذشت .من بچه ستاره شده بودم و خيلي كيف كردم ستاره عزيزم موهايم را شانه كرد به من غذا داد و به گردش برد خيلي خوش گذشت.

Tuesday, October 16, 2007

كمك در كارهاي خانه




من دوست دارم در خانه به مامانم كمك كنم .مامان عزيزم هم به من اجازه دادند كه بشقاب خودم را يك روز بشورم .من ازاينكه مامانم به من اعتماد كردند ممنون .اميدوارم هميشه مورد اعتماد باشم


Saturday, October 13, 2007

با ما مي جون




ديروز از ظهر با مامي جون بودم .رفتيم فرودگاه وستاره وماني و خاله مريم و فريد و فرنوش را آورديم. از ديدنشان خيلي خوشحال شدم

و وقتي با ستاره عزيزم آمديم خانه با هم بازي كرديم و به من خيلي خوش گذشت .شب در كنار مامي خوابيدم تا بابا ومامان آمدند دنبالم .روز خوبي بود مخصوصا براي مامي

Monday, October 8, 2007

بازي شادي و محبت











بزرگ تر هاي عزيزم از همه شما كه سعي داريد بچگي لذت بخشي داشته باشم سپاسگزارم.اميدوارم منهم وقتي
بزرگ شدم سعي كنم با انجام كارهاي خوب و خدا پسندانه به شما نشان بدهم كه لياقت محبت هاي شما را داشته ودارم دوستتون دارم

Friday, October 5, 2007

تشكر همراه هزاران بوسه

از همه عزيزاني كه از وب من ديدن مي كنند متشكرم .يكدنيا بوسه تقديم همه دوستاي با محبتم

Thursday, October 4, 2007

بالاي كمد لباس



با كمك چه كسي رفتم ان بالا معلوم است .بعضي وقتها دلم ميخواهد به جاي اسباب بازي هايم در جاهاي مختلف اتاق باشم .وقتي مامي جون را مي بينم ازشون در خواست مي كنم و كمكم مي كنند