Sunday, December 30, 2007

عيد سعيد غدير مبارك

مامان عزيزم عيد سعيد غدير را به شما گل نازنين و پدر بزرگ مهربان و دايي جون عزيزم و پوريا جون سيد هاي گل تبريك مي گويم .هميشه زنده وسر حال باشيد
دوستتون دارم

Monday, December 10, 2007

شنبه و دوباره در اطاق خودم







مامي فري جون مهربانم دوستت دارم و از زحماتي كه مخصوصا دراين مدت كه مهمان شما بوديم براي من و مامان وبابام كشيديد ممنونم روز هاي خوشي در كنار شما داشتيم .و از اينكه باز به خانه خودمان آمدم و در اطاق خودم بازي مي كنم هم خيلي خوشحالم

Wednesday, December 5, 2007

بازي و ياد گيري در زندگي

من به راهنمايي هاي بزرگتر ها ي مهربانم هميشه گوش مي دهم
آقاي دكتر بسيار مهربان است و هميشه سعي دارد اگر ما مريض هستيم به بهترين صورت ما را درمان نمايد


پرستار ها و پزشكان به سلامتي بسيار اهميت مي دهند. ما هم با رعايت مسايل بهداشتي مي توانيم به سلامتي خودمان كمك نماييم

Friday, November 30, 2007

ستاره عزيزم تولدت مبارك







ديروز تولد يكي از بهترينها وعزيزترين هايم بود. ستاره قشنگم خواهر خوبم تولدت كه تولد زيباترين و درخشان ترين ستارهاست مبارك


اميدوارم هميشه موفق باشي .(ماني جون )كه اينقدر براي خواهر خوبم زحمت مي كشي از شما ممنون. مي دانم ستاره زيبا قدر شما را خيلي ميداند.خدا هميشه حافظ شما و ستاره وخورشيد كوچولو باشد

.

يك روز بسيارزيبا براي همه




من وپوريا از يك فرصت استفاده كرديم و اين عكس به ياد ماندني را گرفتيم .

مهماني در خانه مامي جون فري




اين روزها بخت يار بوده و ما براي چند وقتي در منزل مامي جون فري هستيم .خيلي به ما خوش مي گذره .بخصوص كه مامي خيلي به من محبت مي كنند .اميدوارم بتوانم مهرباني هاي مامي را جبران كنم .مامي خيلي دوستت دارم

Sunday, November 18, 2007

خياطي






خدا را شكر كه حالم خوب شد

امروز رفته بودم منزل خاله آذرم و

با چرخ خياطي نويد جون سعي كردم

براي عروسكم لباس بدوزم.تجربه اولم بود خيلي خوشحال بودم كه مي توانم با چرخ خياطي كار كنم

Sunday, November 11, 2007

سرما خوردگي


اين روز ها من سرماي سختي خورده ام
و بيشتر در خانه استراحت مي كنم .خدا كند هيچ بچه اي مريض نشود

Wednesday, November 7, 2007

مهرباني با حيوانات




من سعي مي كنم در زندگي هميشه با همه مهربان باشم با همه موجودات چه انسان ها .چه حيوانات وچه گياهان .من حتي سعي مي كنم با وسايل بي جان هم مهربان باشم من به بابي غذا هم دادم

Sunday, November 4, 2007

بازي شادي خنده










من هميشه سعي مي كنم با اسباب بازي هايم مهربان باشم و از آنها لذت ببرم
ودر نگهداري آنها بكوشم

Saturday, November 3, 2007

من و پوريا







يك روز با پوريا ومامي جون ها رفتيم بازي خيلي خوش گذشت بچه ها جاي همه شما خالي


Sunday, October 21, 2007

روز جمعه با ستاره















روز جمعه با ستاره خيلي به من خوش گذشت .من بچه ستاره شده بودم و خيلي كيف كردم ستاره عزيزم موهايم را شانه كرد به من غذا داد و به گردش برد خيلي خوش گذشت.

Tuesday, October 16, 2007

كمك در كارهاي خانه




من دوست دارم در خانه به مامانم كمك كنم .مامان عزيزم هم به من اجازه دادند كه بشقاب خودم را يك روز بشورم .من ازاينكه مامانم به من اعتماد كردند ممنون .اميدوارم هميشه مورد اعتماد باشم


Saturday, October 13, 2007

با ما مي جون




ديروز از ظهر با مامي جون بودم .رفتيم فرودگاه وستاره وماني و خاله مريم و فريد و فرنوش را آورديم. از ديدنشان خيلي خوشحال شدم

و وقتي با ستاره عزيزم آمديم خانه با هم بازي كرديم و به من خيلي خوش گذشت .شب در كنار مامي خوابيدم تا بابا ومامان آمدند دنبالم .روز خوبي بود مخصوصا براي مامي

Monday, October 8, 2007

بازي شادي و محبت











بزرگ تر هاي عزيزم از همه شما كه سعي داريد بچگي لذت بخشي داشته باشم سپاسگزارم.اميدوارم منهم وقتي
بزرگ شدم سعي كنم با انجام كارهاي خوب و خدا پسندانه به شما نشان بدهم كه لياقت محبت هاي شما را داشته ودارم دوستتون دارم

Friday, October 5, 2007

تشكر همراه هزاران بوسه

از همه عزيزاني كه از وب من ديدن مي كنند متشكرم .يكدنيا بوسه تقديم همه دوستاي با محبتم

Thursday, October 4, 2007

بالاي كمد لباس



با كمك چه كسي رفتم ان بالا معلوم است .بعضي وقتها دلم ميخواهد به جاي اسباب بازي هايم در جاهاي مختلف اتاق باشم .وقتي مامي جون را مي بينم ازشون در خواست مي كنم و كمكم مي كنند

Friday, September 28, 2007

داخل كمد اسباب بازي


انجام بعضي كارها فقط با مامي جون امكان داره
ومن به بسياري از خواسته ها يم توسط مامي جون مي رسم

ستاره وخورشيد



ستاره عزيزم خواب هاي خوشي ببيني.
فردايي خوب برايت آرزو دارم

Tuesday, September 25, 2007

مدرسه ها باز شد


مدرسه ها باز شد و در خيابانها بچه هاي زيبا با
روپوش هاي نو .شاداب و خندان به مدرسد
مي رفتند.خيابانها از هر روز زيباتر بود
امسال ستاره عزيزم به كلاس سوم رفت
منهم اميدوارم مهد كودك بروم و انشاالله
كه آنجا را دوست داشته و سال خوبي بگذرانم
خدايا كمكم كن
به ستاره عزيز و همه بچه هاي درسخوان هم كمك كن كه
. بتوانند درس هايشان را ياد بگيرند وموفق باشند

Friday, September 21, 2007

بازگشت از دريا

يك هفته لب دريا روزهاي شاد و خوبي داشتيم .اول كمي احتياط مي كردم كه در آب دريا بازي كنم ولي يواش يواش به كمك بابا جونم از دريا خوشم آمد .پوريا كه خيلي از دريا خوشش آمده بود.اميدوارم همه بچه ها اين فرصت هاي شادي را داشته باشند

Wednesday, September 19, 2007

پريا جون


پريا جون به دنيا خوش آمدي اميدوارم در سايه پدرعزيز ومادرخوبت هميشه شاد وتندرست باشي ودوست نازنين من هم بماني
(پريا جون در دو ماهگي)

Friday, September 14, 2007

دريا و روزهاي خوش

.اين روزها با مامان و بابا ودايي جون و دانيا جون و پوريا و بابا جون پوريا و علي جون وساناز جون درشمال كشور و لب دريا هستيم .خيلي به ما خوش مي گذرد .فقط ميدانم كه مامي ها خيلي دلشون برامون تنگ شده .و ما هم دلمون تنگ شده .اميدوارم به همه خوش بگذره

Monday, September 10, 2007

فريد


فريد دوست ديگر من و برادر فرنوش.هر دو دوست هاي بسيار نازنيني براي من هستند

فرنوش

فرنوش دوست عزيزم كه خيلي هم دوستش دارم