Friday, September 28, 2007

داخل كمد اسباب بازي


انجام بعضي كارها فقط با مامي جون امكان داره
ومن به بسياري از خواسته ها يم توسط مامي جون مي رسم

ستاره وخورشيد



ستاره عزيزم خواب هاي خوشي ببيني.
فردايي خوب برايت آرزو دارم

Tuesday, September 25, 2007

مدرسه ها باز شد


مدرسه ها باز شد و در خيابانها بچه هاي زيبا با
روپوش هاي نو .شاداب و خندان به مدرسد
مي رفتند.خيابانها از هر روز زيباتر بود
امسال ستاره عزيزم به كلاس سوم رفت
منهم اميدوارم مهد كودك بروم و انشاالله
كه آنجا را دوست داشته و سال خوبي بگذرانم
خدايا كمكم كن
به ستاره عزيز و همه بچه هاي درسخوان هم كمك كن كه
. بتوانند درس هايشان را ياد بگيرند وموفق باشند

Friday, September 21, 2007

بازگشت از دريا

يك هفته لب دريا روزهاي شاد و خوبي داشتيم .اول كمي احتياط مي كردم كه در آب دريا بازي كنم ولي يواش يواش به كمك بابا جونم از دريا خوشم آمد .پوريا كه خيلي از دريا خوشش آمده بود.اميدوارم همه بچه ها اين فرصت هاي شادي را داشته باشند

Wednesday, September 19, 2007

پريا جون


پريا جون به دنيا خوش آمدي اميدوارم در سايه پدرعزيز ومادرخوبت هميشه شاد وتندرست باشي ودوست نازنين من هم بماني
(پريا جون در دو ماهگي)

Friday, September 14, 2007

دريا و روزهاي خوش

.اين روزها با مامان و بابا ودايي جون و دانيا جون و پوريا و بابا جون پوريا و علي جون وساناز جون درشمال كشور و لب دريا هستيم .خيلي به ما خوش مي گذرد .فقط ميدانم كه مامي ها خيلي دلشون برامون تنگ شده .و ما هم دلمون تنگ شده .اميدوارم به همه خوش بگذره

Monday, September 10, 2007

فريد


فريد دوست ديگر من و برادر فرنوش.هر دو دوست هاي بسيار نازنيني براي من هستند

فرنوش

فرنوش دوست عزيزم كه خيلي هم دوستش دارم

Sunday, September 9, 2007

نقش بازی در تربیت

وقتی ما بازی می کنیم در حقیقت داریم زندگی را تجربه می کنیم .و خود را به جای افراد مختلف یا شخصیت های مشخص قرار می دهیم .اگر به بازی ما توجه کنید بسیاری از مشکلات مارا می توانید به راحتی حل نمایید .(چه چیزی ما را آزرده؟چه مسائلی را بیشتر توجه داریم ؟علائق ما کدام است؟و رفتار شما چه تاثیری روی ما گذاشته است؟)همه وهمه بیانگر تفکر ماست .با با هاي عزیز و مامانهای قشنگ به بازیهای ما دقت کنید تا ما را بهتر بشناسید

Friday, September 7, 2007

سفر به اخلمد

روز سه شنبه با خانواده به اخلمد رفتيم و فردايش به مشهد برگشتيم .چه جاي قشنگي و چه مردمان با محبتي .خيلي چيزها از اين سفر ياد گرفتم .ولي باباي عزيزم و دايي جون مهربانم در قسمتي كه براي ديدن آبشار رفتيم تمام راه من و پوريا را روي كول خودشان مي بردند .و من تا عمر دارم اين سفر لذت بخش و اين فداكاري بابام را فراموش نمي كنم .باباي عزيزم دوستت دارم .هميشه پر قوت باشي

Saturday, September 1, 2007

بازی


با بازی می توانیم تجربه های خوبی به دست آوریم . لازم است که ازبچگی با مطالعه هم آشنا شویم