Saturday, October 13, 2007

با ما مي جون




ديروز از ظهر با مامي جون بودم .رفتيم فرودگاه وستاره وماني و خاله مريم و فريد و فرنوش را آورديم. از ديدنشان خيلي خوشحال شدم

و وقتي با ستاره عزيزم آمديم خانه با هم بازي كرديم و به من خيلي خوش گذشت .شب در كنار مامي خوابيدم تا بابا ومامان آمدند دنبالم .روز خوبي بود مخصوصا براي مامي

2 comments:

Anonymous said...

سلام بيتا خانم
چشمت روشن ستاره جون از مسافرت اومد
ما هم ديروز رفتيم بيرون شهر روستاي ازقد خيلي به آرين و ما خوش گذشت جات خالي
اگه دوست داشتي بيا تو وبلاگمون عكسهاي سفر ديروزمونو ببين

Anonymous said...

عزیزم وقتی در فرودگاه صورت خوشرنگ و شاد تو را دیدم خستگی سفر از تنم درآمد . خدا تو را حفظ کند