Friday, September 7, 2007

سفر به اخلمد

روز سه شنبه با خانواده به اخلمد رفتيم و فردايش به مشهد برگشتيم .چه جاي قشنگي و چه مردمان با محبتي .خيلي چيزها از اين سفر ياد گرفتم .ولي باباي عزيزم و دايي جون مهربانم در قسمتي كه براي ديدن آبشار رفتيم تمام راه من و پوريا را روي كول خودشان مي بردند .و من تا عمر دارم اين سفر لذت بخش و اين فداكاري بابام را فراموش نمي كنم .باباي عزيزم دوستت دارم .هميشه پر قوت باشي

7 comments:

Anonymous said...

عزیزم امیدوارم کودکی خوب و با نشاطی داشته باشی
دوستت دارم - مانی

بيتا said...

ماني عزيزم باز هم بلا فاصله براي من كامنت گذاشتي ممنون هستم.دوستت دارم

Anonymous said...

بيتا جان عزيزم از مسافرت كوناهت تجربيات بزرگي داشته باشي واقعا بابي مهربات ودائي عزيزت براي اينكه شما لذت ببريد همه كار مي كنند انشالله سلامت وموفق زير سايه پدر ومادرت باشي

Anonymous said...

وايييي چه صبح دل انگيزي
يك چيزيو صادقانه اعتراف مي كنم بيتا
من از اين وبلاگ به اون وبلاگ زياد ميرم اما همشون يك جورايي مثل همن تكرارين يكنواختن
ولي امروز كه اتفاقي از وبلاگ خانه پدر روي وبلاگ بيتا كليك كردم غير منتظره با يك دنيا شادي مواجه شدم
وبلاگت بي نهايت زنده و شاد و دوست داشتنيست
من اخلمد رفتم جاي زيباييست اما تا حالا وبلاگ نويسي روي كول پدر و مادر مهربانش نديده بودم (شوخي)
ضمنا پنجره اي تو وبلاگم ميذارم كه به دنياي شادي بيتا باز بشه

Anonymous said...

سلام عزیزم. خوش به حاله بابایی که شما را بغل کردنو و بردن بالا. کاشکی منم جای بابایی بودم و تو رو بغل می کردم و می چلوندم.

Anonymous said...

سلام عزيزم
خوشحالم مسافرت خوبي داشتي دوست دارم دختر خوشگل

Anonymous said...

از همه دوستای خوبم متشکرم